بالاترین

بالاترین


از پلیسی که خودش با ماشین از روی مردم رد میشود چه انتظاری دارید!؟

Posted: 04 Nov 2010 08:14 AM PDT

از پلیسی که هنرش این است که مردم بی دفاع را ازساختمان و پل به پایین پرت کند ویا با ماشین از روی شان رد شود ویا دختری را بخاطر پوشیدن چکمه انچنان کتک زده ودستگیر کند که گویی جیمز باند دستگیر کرده انتظار نجات دادن جان یک انسان از چنین پلیسی که خود قاتل است کوته بینی است .اگر این کشور _کشور بود نتنها باید فرمانده پلیس تهران برکنار ومحاکمه میشد بلکه مسسوول اورژانس تهران هم باید برکنار ومحاکمه می شد . چه شد که به اینجا رسیدیم ای وای بر ما
با ۱۷۴ امتیاز و ۱۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

خاطرات زندان

Posted: 04 Nov 2010 01:52 PM PDT

اين نوشته بــخش هايي از خــــاطرات مــن از دوره بازداشتـــــم در ســـــــال ۱۳۸۸ اســـــت کــه بــه کشيـدن نقاشـي توسط مــن در زنــــــدان ارتـــــــــباط دارد. در ميان وسايل ناچيزي که از دوران زندان در اختيار دارم يک پوشه مقوايي وضعيت خاصي دارد. چند جلد کتاب، دو دفتر يادداشت، مهر و تسبيح کربلا، پيش نويس دفاعيات دادگاه، مداد و خودکار و يک شانه از جمله وسايلي است که در ماه هاي آخر زندان در اختيارم بوده است؛ اما پوشه مقوايي بيش از همه اين وسايل و بخصوص در سلول هاي انفرادي با من همراه بوده و نقاشي هاي روي آن خاطرات اين دوره را زنده مي کند. اين ...
با ۱۳۸ امتیاز و ۱۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

سرکوزی : اگر مویی از سر سکینه کم شود برابر با پایان گفتگو با ایران است

Posted: 04 Nov 2010 07:33 AM PDT

به گفته Bernard-Henri Levy فیلسوف مشهور ، رئیس جمهور فرانسه نیکلاس سرکوزی در تماس مستقیم به طرف ایرانی اولتیماتوم داد که اگر مویی از سر سکینه کم شود گفتگو ها را با ایران قطع خواهیم کرد .
با ۱۳۰ امتیاز و ۱۷ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

این ماجرای بی ادبی سران جمهوری اسلامی سر دراز دارد

Posted: 04 Nov 2010 09:51 AM PDT

وقتی ملکه ی مادر اینجوری صحبت میکنه..چه انتظاری از آقای ا.ن میشه برد؟! خمینی::آقای کارتر مثل یه شیری میمونه که از جلو فریاد میزنه از عقب چیزی ازش بیرون میاد..
با ۱۲۰ امتیاز و ۲۴ نظر فرستاده شده در بخش سرگرمی
نظرات

پزشكان بیمارستانی كه سرانجام قربانی را بدان رسانده اند،گفته اند كه اگر حتی 10 دقیقه زودتر می رساندند،قطعاً زنده می ماند

Posted: 04 Nov 2010 05:59 AM PDT

پنجشنبه گذشته، برای تهران یك روز سیاه بود و میدان كاج سعادت آباد هم مركز این سیاهی؛ جایی كه یك جوان چاقو خورده ، 45 دقیقه نقش بر زمین بود و از مردمی كه اطرافش جمع شده بودند، التماس می كرد كه به دادش برسند اما "مردم فهیم و با فرهنگ" ما ، تنها تماشاچی مرگ یك همنوع خود بودند تا شعر "بنی آدم اعضای یكدیگرند" در میان وارثان سعدی، عینیت یابد! به گزارش عصرایران؛ ماجرا از این قرار بوده كه دو نفر در این میدان درگیر می شوند و یكی به ضرب چاقو ، دیگری را نقش بر زمین می كند و مانع آن می شود كه دیگران به داد قربانی برسند. فیلمی كه از این حادثه خونبار در اینترنت منتشر شده ، نشان می دهد كه افراد پرشماری پیرامون قاتل و مقتول گرد آمده و با خونسردی مشغول تماشای ماجرا و گوش دادن به سخنان قاتل بودند كه در مذمت قربانی سخن می گفت و هر از گاهی نیز لگدی بر پیكر خونین و نیمه جان او می زد! انبوده جمعیت نیز به جای آن كه به كمك یكدیگر، جوان قربانی را از مهلكه دور كنند و به آمبولانس اورژانس برسانند، ترجیح می دادند با موبایل های خود از صحنه فیلمبرداری كنند، با یكدیگر حرف بزنند و حتی بخندند و البته گاهی نیز از سر دلسوزی به جوان غرقه در خون بگویند: اصلاً تكان نخور، برایت خوب نیست! نامگذاری "پنجشنبه سیاه" برای تهران، نه از بابت مرگ یك شهروند ، كه به این دلیل است كه رویداد روز پنجشنبه نشان داد كه ما، تا چه اندازه از عواطف و مسوولیت های انسانی دور شده ایم و چه سیاهی و نكبتی بالاتر از این كه جامعه انسانی و فرهنگی ما به جایی برسد كه در برابر قتل یك همنوع ، هیچ واكنشی جز تماشا از خود نشان ندهد. واقعاً چگونه می شود این واقعیت را هضم كرد كه دهها و صدها انسان ، در حالی كه می توانستند به كمك همدیگر ، یك انسان را از خطر مرگ نجات دهند ، دست روی دست گذاشتند و "نچ نچ" كنان ، شاهد خونریزی تدریجی یك جوان و نهایتاً مرگ او شدند؟! اگر مرگ آن جوان ، مصیبتی برای بازماندگانش هست - كه قاعدتاً هست - رفتار شرم آور هموطنان ما كه فقط تماشا كردند و هیچ نكردند ، مصیبتی برای همه ماست و هشداری است تا بلكه به خود آییم و از خود بپرسیم كه واقعاً داریم به كدام سمت و سو می رویم؟ نكته قابل توجه اینجاست كه به دلیل آن كه این اتفاق در منظر عمومی رخ داده بود، كمك كنندگان اساساً به دردسر متهم شدن دچار نمی شدند ولی افسوس كه غیرت و انسان دوستی، كمتر از آنی شده كه تا قبل از این حادثه تصورش را می كردیم و چه جای ترسناكی شده است شهر برای زیستن! اگر این اتفاق در یك كشور غربی رخ می داد، همین صدا و سیمای ما، بارها فیلم آن را پخش می كرد كه ایها الناس ببینید كه غرب، چقدر از احساسات و عواطف انسانی خالی شده است، اما اینجا، جز سكوت و لاپوشانی، كار دیگری نباید! اما سیاهی روز پنجشنبه، ابعاد دیگری هم دارد؛ دقت كنید كه قتل در شهر تهران و نه در بیابان های اطراف، آن هم در بالای شهر رخ داده؛ جایی كه لابد پلیس باید حضور می داشت یا دستكم بلافاصله بعد از حادثه باید خود را بدانجا می رساند، با این حال آن طور كه روایت شده، حضور دیرهنگام پلیس و بعد از حضور نیز عدم اقدام جدی برای دستگیری قاتل و نجات فرد قربانی، از عوامل مرگ این جوان بوده است. این سهل انگاری، آنقدر آشكار و خجالت بار بوده كه حتی فرمانده پلیس تهران بزرگ را نیز به سخن آورده و خبر از برخورد پلیس با دو مأموری داده كه با بی كفایتی تمام ، نتوانسته اند از عهده یك نفر برآیند و اجازه داده اند جوان نیمه جان ، آنقدر بر آسفالت خیابان باقی بماند تا جان دهد. واقعاً آیا مردم حق ندارند بپرسند حضور یا عدم حضور پلیس چه توفیری در این مواقع دارد؟ آیا مأموران پلیس این قدر آموزش ندیده اند كه بدانند در این قبیل موارد ، می توانند غیر از تماشا كردن و منفعل بودن، كاری هم كرد؟! راستی، رئیس پلیس منطقه، بعد از این افتضاح، چه می كند؟ آیا استعفا خواهد كرد و از مردم عذر خواهد خواست یا آن كه انگار نه انگار؟! اورژانس نیز باید توضیح دهد كه چه زمانی به صحنه رسید؟ آیا همانگونه كه پیشتر گفته اند زمان رسیدن اورژانس در تهران، 15 دقیقه است، در این صحنه نیز 15 دقیقه ای خود را به صحنه رسانده اند یا این 15 دقیقه ها شعارهایی بیش نیستند؟ و این پرسش وقتی دردناك تر می شود كه بدانیم پزشكان بیمارستانی كه سرانجام قربانی را بدان رسانده اند، گفته اند كه اگر حتی 10 دقیقه زودتر می رساندند، قطعاً زنده می ماند. پنج شنبه ای كه گذشت را چرا نباید "پنج شنبه سیاه" بنامیم، وقتی ثابت شد عاطفه ها و مسوولیت های انسانی و نوع دوستی ها در جامعه ما ، بسیار پیشتر از آن جوان، كشته شده اند و ماموران پلیس هم(نه همه شان)، آن گونه كه باید و شاید حافظ جان شهروندان نیستند كه اگر بودند، از عهده یك مجرم آماتور بر می آمدند و نمی گذاشتند جوان مردم در روز روشن در وسط شهر، آن قدر بر روی زمین بماند و خونریزی كند كه بمیرد و راهی گورستان شود. ای كاش بتوانیم ، بار دیگر همان ایرانیانی باشیم كه حتی رفتن خار بر پای دیگری را برنمی تابند چه رسد به آن كه یك نفر در مقابل چشمانشان بمیرد و آنها فقط تماشاگر باشند. به اصالت مان برگردیم! گوشه ای از این اتفاق تاسف برانگیز
با ۱۱۶ امتیاز و ۲۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

خانواده هاشمي رفسنجاني : گریستن هاشمی هنگام دیدن تصاویر استقبال از رهبری در قم دروغ محض است

Posted: 04 Nov 2010 07:06 AM PDT

در پی انتشار اخباری در برخی سایت های اصولگرا مبنی بر اینکه "آیت الله هاشمی گفته است وقتی استقبال از رهبر انقلاب را در رسانه ملی دیدم، ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد"، خانواده رئیس مجلس خبرگان این موضوع را از بنیان تکذیب کردند. به گزارش منبع خبری جرس، از آنجا که امکان درج این تکذیبیه - بدلیل هجمه های چند ماه اخیر- در سایت رسمی آقای هاشمی وجود ندارد، این موضوع در سایت های خبری و رسانه های مستقل منتشر می گردد. این منبع خبری که از بستگان نزدیک رئیس مجلس خبرگان در تهران می باشد، خطاب به خبرنگار جرس خاطرنشان کرد "ادعای رسانه های خاص، در مورد گریستن آقای هاشمی هنگام دیدن استقبال از رهبری در قم، کذب محض بوده و چنین چیزی صحت ندارد و تمامیت خواهان بدلیل بحران مشروعیت و مقبولیتی که به آن دچار شده اند، قصد همدل نشان دادن آقای هاشمی را دارند." گفتنی است رسانه های خاص طی روزهای هفته اخیر ادعا کرده بودند "آیت الله هاشمی در دیدار با جمعی از نزدیکان خود، با اشاره به سفر رهبر انقلاب گفت: این سفر برکات زیادی داشت و من با دیدن تصاویر این سفر از رسانه ملی شدیدا متاثر شدم..." همچنین "وی در ادامه با بیان اینکه باید خدا را به واسطه برکات این سفر شاکر بود گفت: وقتی استقبال از رهبر انقلاب را در رسانه ملی دیدم، ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد." قابل توجه اینکه تمام این رسانه های خاص، همگی از یک منبع و به همان صورت اولیه کپی و نقل کرده بودند. طی یک سالی که سپری شد، بسیاری از رسانه های حامی دولت و جریان تمامیتخواه، همزمان با توهین و هجمه به هاشمی و خانواده او، سعی در القاء دروغ و نشر اخباری کذب در مورد وی داشتند تا زمینه را برای سوء استفاده های سیاسی و جناحی خود فراهم کنند.
با ۱۱۵ امتیاز و ۱۲ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

گزارش ویژه: تحقیر ایرانی و خدشه دار شدن استقلال ایران/ افشای قرارداد نفتی خیانت آمیز حکومت اسلامی با دولت چین

Posted: 04 Nov 2010 11:39 AM PDT

به گزارش کارشناسان ایران سبز ، در بخشی از این قرارداد قید شده بود که دولت ایران موظف است معادل 20 درصد سهم خود از درآمدهای این موافقت نامه را کالای چینی خریداری نماید که عملا سود سرشاری را نصیب تولید کنندگان چینی می ساخت. بعلاوه چون طرف ایرانی مدتی پس از تصویب قرارداد در مجلس از چینی ها خواسته بود که میزان استخراج نفت را از حوزه های نفتی مورد توافق ، از 800 هزار بشکه به یک میلیون بشکه در روز افزایش دهند ، طرف چینی هم پذیرش چنین افزایشی را منوط به افزایش میزان واردات کالا از چین نمود و مقرر شد که بجای 20 درصد قبلی ، تا 45 درصد از سهم درآمد ایران صرف خرید کالای چینی شود! (و به روشنی می توان دلیل اشباع بازار از کالای چینی و نابودی بخش عظیمی از تولیدات داخلی را در این نکته دریافت) تغییر این بند از متن قرار داد در دسامبر سال 2006 به امضای دو طرف رسید و مدت زمان آن هم تا سال 2026 میلادی مورد موافقت قرار گرفت. بعلاوه قرار شد 200 هزاربشکه نفت مازاد بر قرارداد قبلی از سوی شرکت سی. ان . پی .سی . فاینانس شود. این قرارداد و ضمائم آن تا ماه مه سال 2010 ادامه داشت و تاثیرات و تبعات آن روز به روز بر اقتصاد بیمار ایران آشکارتر می شد و نفوذ رو به گسترش صنایع و محصولات چینی و افول تولیدات داخلی و ورشکستگی صنایع ایرانی و رشد بیکاری موضوعی نبود که قابل کتمان باشد. اما طی همین سال رویدادهای دیگری نیز بوقوع پیوست که باعث تغییرات بنیادی در این قرارداد شد و ضربه ای مهلک تر را به استقلال ایران وارد آورد. در پی بحرانهای ناشی از سوء مدیریت سیاسی و اقتصادی حاکمیت و رویدادهایی که تحمل شرایط داخلی و خارجی را بر حکومت دشوار می ساخت و نیز کارساز شدن تحریم ها ، گروهی به نمایندگی از سوی دولت و دفتر آیت اله خامنه ای در ماه مه سالجاری عازم شانگهای شدند تا این قرارداد را مجددا مورد بازنگری قرار دهند و با واگذاری امتیازهای ویژه به چینی ها و تشکیل یک کنسرسیوم مشترک با آنان، موقعیت متزلزل خود را اندکی سامان بخشند و به زعم خود همه حفره های عمیق موجود در مناسبات سیاسی و اقتصادی خود را به کمک چینی ها پر نمایند.
با ۱۱۴ امتیاز و ۱۸ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

جای دادن دستگیر شدگان در صندوق عقب اتومبیل پلیس در ایران!

Posted: 04 Nov 2010 05:03 AM PDT

پلیس چند جوان را دستگیر و در صندوق عقب ماشین پلیس بزور جای میدهد!
با ۱۰۶ امتیاز و ۷ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

یک سال پیش در چنین روزی:احسان فتاحیان اعدام شد...

Posted: 04 Nov 2010 07:34 AM PDT

احسان اجازه نداد چهار پايه را از زير پايش بكشند و خودش به پیشواز مرگ رفت...
با ۱۰۵ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

۱۳ آبان ۸۸ - مرگ بر دیکتاتور

Posted: 04 Nov 2010 07:51 AM PDT

یادآوری، جنبش سبز زنده است /// مردم در حال مبارزه با نیروهای ضدشورش / 13 آبان 88 روز دانش آموز
با ۹۷ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

وقتی مدیران نظام را کتک و شلاق می‌زدند: احمد زیدآبادی به من گفت علاوه بر کتک دو بار شلاق خوردم

Posted: 04 Nov 2010 02:43 PM PDT

محسن امین‌زاده قائم مقام پیشین وزارت خارجه در خاطرات خود از رنج‌ها، شکنجه‌ها و بی‌احترامی‌هایی نوشته که در زندان سپاه پاسداران در مورد مقام‌های پیشین جموری اسلامی اعمال می‌شود. در این یادداشت‌ها فاش می‌شود «چهره‌های سرشناس جمهوری اسلامی با سی سال سابقه حضور در پست‌های دولتی نه تنها از تعرض ماموران مصون نبودند، بلکه بیش تر مورد عتاب قرار می گرفتند.» آقای امین‌زاده در مقدمه این یادداشت‌ها نوشته است: «این نوشته بخش‌هایی از خاطرات من از دوره بازداشتم در سال ۱۳۸۸ است.» امین‌زاده در جریان اعتراض‌ها به نتیجه انتخابات دستگیر و در بهمن ماه سال گذشته به شش سال حبس تعزیری محکوم شد. گزاره‌های منتخبی از یادداشت‌های محسن امین‌زاده: مأموران به شدت کنترل می‌کردند که هیچ کاغذ و قلمی نزد من باقی نماند. جز دو روز، تمام روزها و شبها و گاهی نیمه‌شبها بازجویی شده‌ام. ۷ تا ۱۴ و حتی گاهی ۱۵ ساعت. از روزهای اول بازداشت فهمیدم که در اختیار مأموران سپاه پاسداران هستم. الفاظ رکیک با برخوردهای فیزیکی هم همراه بود، اما حتماً تحمل کتک‌ها از تحمل اظهارات و رفتار زشت او آسان‌تر بود. تلخ‌ترین و بدترین لحظات دوران زندان من مربوط به سلول انفرادی نیست. مربوط به ساعات بازجویی است. بازجویی‌های توهین‌آمیز، تکراری، بی‌محتوا و آزاردهنده. بازجویی‌هایی همراه با زشت‌ترین و رکیک‌ترین کلمات و تهمت‌ها و توهین‌ها. من با پدیده‌هایی در زندان مواجه شدم که تحمل آن برای کسی که همیشه به اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران اندیشیده و برای آن تلاش کرده، بسیار دشوار است. بعد از دادگاه من را مستقیم به اتاق بازجویی بردند که درباره برداشتم از دادگاه صحبت کنم و بنویسم. می‌خواستم بگویم که دادگاه در حد فاجعه‌آمیزی حتی برای برگزارکنندگان آن بد بود؛ اما گفتن این حرف دشوار بود. امروز شصتمین روز بازداشت و بازجویی بی‌امان من است. چند روزی است که بازجویان ایمیل (پست الکترونیک) من را باز کرده‌اند و از این موفقیتشان خیلی خوشحالند. آنها {بازجویان} از روزهای اول دستگیری خواهان رمز ورود به ایمیل‌های من بودند و من حاضر به همکاری نشده بودم. من رمز ایمیل‌ها را هیچگاه به بازجویان ندادم. گرفتاری جدید من و بازجویان، در مورد مطالب انگلیسی موجود در ایمیل من است. ترجمه‌های غلط بازجویان از جملات نسبتاً ساده انگلیسی، گاهی خیلی مضحک می‌شود. ظاهراً گروهی متن‌ها را ترجمه می‌کنند و گروهی دیگر بر اساس مطالب ترجمه شده سؤال‌هایی تنظیم کرده، در اختیار بازجویان قرار می‌دهند. این روزها چند بار اشتباه بازجویان در ترجمه مطالب را اصلاح کرده‌ام. قبل از {رفتن به جلسه دادگاه دوم}، مرتضوی دادستان تهران به سراغم آمد. سلام کرد و خود را معرفی نمود. من چشم‌بند را برداشتم و جوابش را دادم. تعارفی کرد و گفت که اگر می‌خواهی راه نجاتی باشد و تخفیفی قائل بشویم باید امروز مصاحبه کنی. بعد از دادگاه به سراغ تو خواهند آمد. زیدآبادی {در حاشیه دادگاه} پرسید که آیا کتک هم خورده‌ام. درباره کتک‌های حین بازجویی توضیح کوتاهی دادم. ایشان گفت که علاوه براین نوع کتک‌ها دوبار هم شلاق خورده است. در راهرو دادگاه به سراغم آمدند و گفتند که قرار است مصاحبه کنی. گفتم چنین قراری با کسی نگذاشته‌ام. گفتند لیست را آقای مرتضوی داده‌اند و اسم شما هم هست. گفتم من مصاحبه نمی‌کنم. وقتی مطمئن شدند حاضر به مصاحبه نیستم فوراً از دادگاه خارجم کردند که با بقیه زندانی‌ها صحبتی نکنم. در بیرون دادگاه خانواده زندانیان جمع شده بودند و با دیدن ما ابراز محبت و ابراز احساسات می‌کردند. به رغم کنترل‌های شدید فهمیدم که آقایان تاج‌زاده، میردامادی و نبوی هم حاضر به مصاحبه نشده‌اند. چارچوب بازجویی‌ها توهماتی تخیلی است و مأموریت بازجویان یافتن نکاتی برای حقیقی جلوه دادن این توهمات. اما در حقیقت هیچ چیز وجود ندارد که به این توهمات رنگ واقعیت ببخشد. شب‌زنده‌داری در شب‌های احیای ماه مبارک رمضان در سلول انفرادی واقعاً حال و هوای دیگری دارد. یک سلول انفرادی ۴ متری فاقد دستشویی، شبیه یک قبر بزرگ است. آنچه سلول انفرادی را به شکنجه‌گاه تبدیل می‌کند بیش از آنکه اندازه سلول باشد، تنهایی سلول است. این نهمین سلول انفرادی من است که مطمئن شده‌ام مجهز به دوربین مخفی است. تمام حرکات من طی شبانه‌روز کنترل می‌شود. تکمیل اسم مهناز (همسرم) در زیر کلمه عشق و در کنار نشانه‌های سمبلیک قلب، شوق‌انگیز بود. اینجا مناسب‌ترین جا برای اسم مهناز است. رابطه من و مهناز همیشه همراه با محبت و صمیمیت بوده است اما در سلول انفرادی نوشتن نام او شور و حال دیگری دارد. جالب است قلب‌هایی که در اتاق بازجویی در حالتی از آگاهی و ناخودآگاهی کشیده‌ام، بهتر از قلب‌هایی که بعداً در سلول انفرادی به آنها اضافه کرده‌ام به نظر می‌رسد. بازجویی‌ها در دو ماه آخر تبدیل به نوعی شکنجه روحی شده بود و من نه تنها در بازجویی‌ها دچار استرس و حالت شدیداً عصبی می‌شدم بلکه حتی وقتی برای رفتن به هواخوری از جلوی در اتاق بازجویی رد می‌شدم دچار استرس می‌شدم و ضربان قلبم شدید می‌شد. برای اولین بار به خاطر آنچه در بازجویی‌ها بر من گذشته بود، {مقابل مصطفی تاج‌زاده در زندان} گریستم. بغضم ترکید و هرچه کردم نتوانستم کنترلش کنم. مادرم که شدیداً نسبت به دستگیری من معترض است و مواضع تندی دارد گفت که هرگز به دیدن من به زندان نخواهد آمد و منتظر خواهد ماند که آزاد شوم. او این موضع خود را تا هنگام آزادی من حفظ کرد. پدرم و برادرها هم از مادر پیروی کردند. غالب زندانبان‌هایی که به پرسش من پاسخ دادند آرزو داشتند که شغلشان را عوض کنند. برخی دانشجو بودند و امید بیشتری برای تغییر شغلشان بعد از فارغ التحصیلی داشتند.منبع۳۰میل
با ۹۳ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

یک تشکر ویژه از مخترع Copy & Paste، الهی نور به قبرت بباره!

Posted: 04 Nov 2010 06:40 AM PDT

جون... این را هم که کپی کردم، بروم سراغ بعدی!... بعضی از چیزهای عادی، روزمره و به ظاهر ساده، نقش مهم و کلیدی را در زندگی ما بازی می‌کنند. یکی از این موارد که چه در زندگی واقعی و چه در زندگی مجازی و کامپیوتری کاربرد دارد، همین عملیات شیرین و دوست داشتنی Copy & Paste به ظاهر عادی و معمولی است. به خصوص نقشی که در زندگی ما، فضای وب و وبلاگستان دارد. کپی و کپی‌کاری بخشی از زندگی ما است. گاهی اوقات درست و مفید است، گاهی اوقات هم نادرست و مضر. در دوران دانشجویی همین Copy & Paste ناقابل زندگی بسیاری از دانشجویان را نجات داده، می‌دهد و خواهد داد! مخصوصاً زمانی که آماده کردن، تهیه و تحویل پروژه و تحقیق به دقیقه نود کشیده شده باشد. مخصوصاً که اگر پروژه‌های دیگران رااز راه‌های مختلف و گوناگون به دست آورده باشی، آن موقع که دیگر نور علی نور است. وضعیت پایان نامه‌های فارغ التحصیلی هم که مشخص است. البته منظورم همه و همه چیز نیست، اما رفتاری است که چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، وجود دارد و قابل انکار کردن هم نیست. در فضای وب و وبلاگستان هم که دیگر خاصیت Copy & Paste برای همگان روشن و مشخص است. به عبارت دیگر نیازی به معرفی و شرح دادن ندارد. آن چه عیان است، چه حاجت به بیان است. اظهر من الشمس! کامپیوترهای بسیاری از ما هم آرشیو و معدنی از انواع و اقسام نرم‌افزارها و محتویاتی است که کپی عزیز! در گردآوردی و جمع‌آوری آن‌ها بسیار به ما کمک کرده است. از شیر مرغ بگیر تا جان آدمیزاد! نمونه تمام عیار آن هم مواردی هستند که به صورت مستقیم نقض کپی‌رایت محسوب می‌شوند. حالا به خاطر شرایطی که داریم، شاید استدلال در مورد نگهداری و استفاده مجانی از نرم‌افزارها و تولیدات خارجی‌ها توجیه‌پذیر باشد و به عبارت دیگر در اکثر موارد چاره‌ای نیست، اما جالب است که این قاعده را تعمیم داده و به تولیدات داخلی و ایرانی هم رحم نمی‌کنیم! به هر حال جدا از مسئله استفاده‌های درست و نادرست، من که شخصاً از مخترع و یا مخترعان Copy & Paste تشکر می‌کنم. اگر زنده هستند که عمرشان بیشتر بشود و اگر زنده نیستند، ابزارشان یادگاری خوب و مفیدی است.
با ۸۷ امتیاز و ۳۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

داستان نامه عذرخواهی مخفیانه نیک آهنگ کوثر از مصباح یزدی چه بوده است؟

Posted: 04 Nov 2010 01:39 PM PDT

این روزها رسم شده هرکسی که میخواهد جلب توجه کند، به افرادی گیر میدهد که امتحان شجاعتشان را پس داده اند. اما اگر کمی در سابقه این افراد جستجو کنید می بنید که با چه کسانی روبرو هستید. یکی از این افراد جویای نام نیک آهنگ کوثر است. معلوم نیست که آیا ایشان حالا که از کشور خارج شده اینقدر شجاع و انقلابی شده یا قبلا هم همینجوری بود؟ با این وجود سوالات و ابهامات همچنان باقی هستند و بهتر است پاسخی برای آنها ارائه شود. 1- جریان نامۀ عذرخواهی ایشان از مصباح یزدی چی هست؟ آیا این موضوع واقیت دارد؟ اگر واقعیت دارد در آن نامه چه چیزهایی نوشته شده بود؟!.................2- وقتی برای کیهان (کیهان کاریکاتور) کارتون میکشیدند پولی دریافت میکردند یا قربه الی الله بود؟..............3- از آن زمان هایی که بصورت مداوم به دفتر کیهان رفت و آمد داشتند خاطره یا خاطراتی از برادر حسین شریعتمداری دارند که برای ما تعریف کنند؟!.............4- آیا از کاریکاتورهایی که بمناسبت مسابقات کاریکاتوری انقلابی میکشیدند نمونه ای برای یادگاری نگه داشته اند؟.............
با ۸۷ امتیاز و ۷۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

آقایان، از بین رفتن سرمایه اجتماعی یعنی این!

Posted: 04 Nov 2010 10:51 AM PDT

از بین رفتن سرمایه اجتماعی یعنی اینکه عده ای از مردم دور جسد نیمه جان یک جوان جمع می شوند و ضمن تماشای صحنه جرم و گوش دادن به جفنگیات ناموسی آقای قاتل، به مقتول در حال مرگ می خندند و با موبایل از صحنه جنایت فیلم می گیرند.
با ۸۶ امتیاز و ۱۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

یادداشت های تکان دهنده معاون سابق وزارت خارجه در زندان: زیدآبادی ازشلاق خوردن خود خبر داده بود

Posted: 04 Nov 2010 02:48 PM PDT

دانشجونیوز: سایت "روزآنلاین" دست نوشته های محسن امین زاده را منتشر کرده است. در بخشی از این نوشته که بر اساس خاطرات امین زاده در اوین به تقریر در آمده است، به گفته های زید آبادی در مورد شکنجه های اعمال شده بر وی اشاره شده است. در بخشی از نوشته های قائم مقام پیشین وزارت امور خارجه آمده است: " وقتی من را در محل تعیین شده نشاندند، احمد زیدآبادی صندلی جلو و عیسی فریدی با فاصله سمت راست نشسته بودند. پیش از آنکه ماموری کنارمان بنشیند احوالپرسی کردیم. زیدآبادی پرسید که آیا کتک هم خورده‌ام. درباره کتک‌های حین بازجویی توضیح کوتاهی دادم. ایشان گفت که علاوه براین نوع کتک‌ها دوبار هم شلاق خورده است".این درحالی است که در پی انتشار اخبار پیرامون شکنجه دکتر احمد زید آبادی، صدا وسیما در گزارش ویژه ای به تکذیب خبر شکنجه وی در زندان پرداخته بود. یادداشت های آقای امین زاده همچنین از شکنجه های فیزیکی و روحی زندانیان سیاسی پرده برداشته است. شکنجه هایی که حتی مقامات ارشد سابق حکومت را بی نصیب نگذاشته است. متن کامل گزارش روزآنلاین را در زیر بخوانید: محسن امین زاده، قائم مقام پیشین وزارت خارجه در خاطرات خود که روز برای نخستین بار آن را منتشر می کند از رنج ها ، شکنجه ها و بی احترامی هائی یاد می کند که در زندان سپاه پاسداران به مقامات پیشین کشور روا داشته می شود. در این یادداشت ها فاش می شود چهره های سرشناس جمهوری اسلامی با سی سال سابقه حضور در مقامات دولتی نه تنها از تعرض ماموران مصون نبودند بلکه بیش تر مورد عتاب قرار می گرفتند. آقای امین زاده خود در مقدمه این یادداشت ها نوشته: "این نوشته بخش‌هایی از خاطرات من از دوره بازداشتم در سال 1388 است". چهارماه حضور وی و مقاماتی مانند سخنگوی دولت اصلاحات، قائم مقام وزارت اقتصاد و چهره های سرشناس مدیریت صنعتی در سلول های انفرادی و ششصد ساعت بازجوئی توام با توهین و آزار اما باعث نشده نویسنده که یک دیپلماست و سیاستمدار است، به خشونت کلامی واداشته شود.امین زاده در ابتدای یادداشت هایش نوشته:«در میان وسایل ناچیزی که از دوران زندان در اختیار دارم یک پوشه مقوایی وضعیت خاصی دارد. چند جلد کتاب، دو دفتر یادداشت، مهر و تسبیح کربلا، پیش نویس دفاعیات دادگاه، مداد و خودکار و یک شانه از جمله وسایلی است که در ماه‌های آخر زندان در اختیارم بوده است؛ اما پوشه مقوایی بیش از همه این وسایل و بخصوص در سلول‌های انفرادی با من همراه بوده و نقاشی‌های روی آن خاطرات این دوره را زنده می‌کند. این نوشته بخش‌هایی از خاطرات من از زندان است که به کشیدن نقاشی روی این پوشه ارتباط دارد.» محسن امین زاده دیپلمات با سابقه و از مدیرانی است که از ابتدای شکل گیری جمهوری اسلامی و بعد از پایان تحصیلات خود در مقامات حساس بود.او همزمان با آغاز دولت محمد خاتمی به عنوان مشاور سیاسی رییس جمهور مشغول بود و زمانی که سخن از تاسیس یک جبهه اصلاح طلبی به میان آمد همراه با محمدرضا خاتمی، محسن میردامادی، مصطفی تاج زاده، سعید حجاریان و بهزاد نبوی از جمله بنیان گذاران مشارکت بودند. وی که همزمان معاونت وزارت خارجه را نیز به عهده داشت با این تذکر قانونی روبرو شد که اعضای دستگاه سیاست خارجی نباید در احزاب سیاسی عضو باشند و به همین جهت جای خود را به دوستان و همفکرانش داد و به توصیه محمد خاتمی، رییس جمهور در وزارت خارجه ماند.متن یادداشت های امین زاده : برای یک زندانی سیاسی گذراندن هر روز و هر ساعت از هشت ماه بازداشت در اوین، چهارماه در سلول انفرادی و 600 ساعت در اتاق‌های بازجویی، سرشار از خاطره است. خاطراتی تلخ، دردناک، جانکاه و گاهی هم شیرین و آرام‌بخش. حتی بیان بخش‌های مهمتر این خاطرات نیز قصه درازی است که امیدوارم روزی، تا حافظه‌ام یاری می‌کند، امکان نوشتن آن ‌را پیدا کنم. اما این نوشته صرفاً خاطرات مربوط به کشیدن نقاشی از این دوره و بخصوص در اتاق‌های بازجویی و سلول‌های انفرادی است...
با ۸۶ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

۱۰ زندانی دیگر در زندان وکیل‌ آباد، مخفیانه اعدام شدند

Posted: 04 Nov 2010 09:53 AM PDT

در بین اعدام‌ شدگان ۴ آبان زندان وکیل‌آباد، یک شهروند نیجریه نیز وجود داشته و این اعدام‌ها بدون اطلاع و حضور وکلا و خانواده‌های آنها، همچنین بدون اطلاع قبلی خود محکومان صورت گرفته است.
با ۸۵ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

نسرين ستوده از يکشنبه اعتصاب غذا را از سرگرفته است

Posted: 04 Nov 2010 02:02 PM PDT

رضا خندان، همسر نسرين ستوده، وکيل دادگستری که در زندان به سر می برد تاييد کرد که همسرش از روز يکشنبه اعتصاب غذای خود را در اعتراض به شرايط موجود و روند بررسی پرونده اش از سرگرفته است. آقای خندان در گفت وگو با راديو فردا گفت که خانم ستوده در اعتصاب غذای خشک به سر می برد. وی افزود که در آخرين ملاقات، همسرش «بسيار ضعيف بود و صورتش هم سياه شده بود و بچه ها هم مدام گريه می کردند.» نسرين ستوده، وکيل دادگستری پيشتر هم از سوم مهرماه اعتصاب غذا کرده بود ولی بعد از مدتی و حوالی روز چهارم آبان، آن را شکست. به گفته همسر خانم ستوده، پيشتر هم اين وکيل دادگستری تهديد کرده بود که به طور موقت اعتصاب خود را می شکند و اگر شرايط به همان شکل قبل باشد، به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد. آقای خندان گفت:« خانم ستوده به دليل شرايط نگهداری و اعتراض به روند پرونده مجددا اعتراض کردند. قبلا هم گفته بودند که اعتصاب غذا را می شکنند به شرط اين که به وعده ها عمل شود ولی مشخص شد هيچ چيز عوض نشده است.» اين در حالی است که گزارش شد روز يکشنبه دادستان تهران هم به زندان رفته و با خانم ستوده ديدار کرده است. آقای خندان می گويد اين اعتصاب چند ساعت پيش از حضور دادستان شروع شده بود و چون ديدار با دادستان تصميم خانم ستوده را تغيير نداد، اين اعتصاب غذای خشک همچنان ادامه دارد. گزارش ها حاکی است نسرين ستوده، وکيل دادگستری در تهران با سه اتهام اقدام عليه امنيت ملی، اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنيت و همکاری با کانون مدافعان حقوق بشر روبرو شده است. خانم ستوده، وکيل دادگستری و فعال جنبش زنان است که از ۱۳ شهريورماه سال جاری در زندان اوين بسر می برد. تا کنون سازمان‌های حقوق بشری بسياری نظير عفو بين‌الملل، ديده‌بان حقوق بشر،‌گزارشگران بدون مرز و همچنين شخصيت‌های سياسی و مدنی نظير واسلاو هاول، رئيس جمهور پيشين جمهوری چک، شيرين عبادی، حقوقدان و زهرا رهنورد، همسر مير حسين موسوی، بازداشت خانم ستوده را محکوم کرده و خواستار آزادی فوری وی شده‌اند.
با ۸۱ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

راهی برای حضور سریع پلیس در محل حادثه: الو 110 ! عده ای موسوی چی دارند علیه نظام شعار میدهند!

Posted: 04 Nov 2010 04:13 PM PDT

اگر بار دیگر جنایتی مانند سعادت آباد در جلو چشمانتان در حال روی دادن بود و نیاز به حضور سریع پلیس بود گوشی را بردارید و به 110 اینگونه خبر دهید: " دور میدان کاج سعادت آباد عده ای موسوی چی با پارچه های سبز جمع شده اند، علیه خامنه ای و احمدی نژاد شعار میدهند و به سمت اتوبان در حرکتند!" مطمئن باشيد قبل از اينکه تماس تلفني شما قطع شود مثل مور و ملخ از آسمان و زمين نيروي ويژه مي ريزد و در ایکی ثانیه قاتل دستگیر و مجروح به بیمارستان برده می شود.
با ۸۰ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

رییسجمهور فلسطین: جمهوری اسلامی خرابکاری میکند

Posted: 04 Nov 2010 09:36 AM PDT

محمود عباس رییس جمهور فلسطین طی مصاحبه ای با یک روزنامه کویتی گفت جمهوری اسلامی سعی میکند در مذاکرات صلح خاورمیانه خرابکاری کند. محمود عباس ضمن اشاره به نقش حمایت گرانه جمهوری اسلامی از گروه های اسلامگرای منطقه ای گفت آن رژیم سعی در به بن بست کشاندن مذاکرات صلح دارد.
با ۷۳ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

وضع نسرین ستوده در زندان وخیم اعلام شده است

Posted: 04 Nov 2010 02:50 PM PDT

گزارش ها حاکی است نسرین ستوده وکیل زندانی دادگستری، از روز یکشنبه دست به اعتصاب غذای خشک زده است. رضا خندان، همسر نسرین روز پنجشنبه در یک گفت و گوی تلفنی با برنامه «زن امروز» بخش فارسی صدای آمریکا وضع جسمی او را وخیم اعلام کرد. خندان گفت دو فرزند، مادر و خواهر نسرین ستوده با وی در زندان ملاقات کردند، اما مقامات زندان به خود او اجازه ندادند با همسرش ملاقات کند. نسرین ستوده بیش از یک ماه پیش در اعتراض به آنچه آنرا رفتار های غیر قانونی مسئولان زندان و مقامات قضایی نامید، اعتصاب غذای تر را آغاز کرد. و در پی دیدار دادستان تهران با او دست به اعتصاب غذای خشک زد.
با ۷۲ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

حمایت مادر فرزاد کمانگر از مادران در بند

Posted: 04 Nov 2010 09:16 AM PDT

دایه سلطنه، مادر فرزاد کمانگر: همدردی مادران را هم برنمی‌تابند حدود یک ماه از بازداشت اکرم نقابی و ژیلا مهدویان مادران سعید زینالی و حسام ترمسی می‌گذرد. این دو زن که از مادران پارک لاله هستند هفدهم مهر ماه سال جاری همراه با دختران‌شان در منازل شخصی خود توسط ماموران امنیتی با اتهام واهی ارتباط با اشخاص و سازمان‌های سیاسی بازداشت شدند. هر چند دو دختر جوان ایشان پس از 13 روز با قرار کفالت آزاد گردیدند اما این دو مادر همچنان در بازداشت به سر می‌برند. سعید زینالی در جریان وقایع تیر ماه 78 توسط ماموران امنیتی ربوده شد و هنوز هیچ اطلاعی از سرنوشت او در دست نیست. حسام ترمسی نیز از جمله زندانیان پس از وقایع انتخابات سال گذشته است که پس از تحمل حبس یک ساله‌ی خود اکنون در بستر بیماری قرار دارد. سلطنت رضایی، مادر فرزاد کمانگر، معلم کُرد که اردیبهشت ماه امسال اعدام شد در گفت‌وگویی کوتاه با سایت مادران پارک لاله (مادران عزادار) ضمن پشتیبانی از مادران بازداشت شده خواستار آزادی آنان و پایان دادن به اعمال فشارها بر خانواده زندانیان و جان باختگان سیاسی شد. دایه سلطنه گفت: فرزندان‌مان را که از ما گرفتند، یا به زندان انداختند و یا اعدام کردند. حالا حتی همدلی و همدردی مادران را هم برنمی‌تابند. به چه حقی ما اجازه نداریم به دیدار هم برویم و با هم باشیم و یکدیگر را تسلی دهیم. درد را برای‌مان به وجود آوردند و حالا می‌خواهند جلو همدردی و همدلی ما را هم بگیرند. وی در ادامه افزود: بارها گفته‌ام ما مادران سرافرازیم و نه عزادار. ما به داشتن چنین فرزندانی افتخار می‌کنیم. بچه‌های ما بهترین فرزندان این سرزمین هستند که برای آزادی مردم‌شان بهترین سال‌های عمرشان را در زندان گذراندند و کسانی هم مثل پسر من تا پای جان‌شان ایستادند. مادر فرزاد کمانگر در پایان با اشاره به دیداری که چندی پیش با مادران پارک لاله داشته است گفت: در دیدارها و جلسات ما خبری از بحث‌های سیاسی نیست که حالا این مادران را متهم به ارتباطات سیاسی کرده‌اند. ما به دیدن هم می‌رویم، دور هم جمع می‌شویم تا یکدیگر را تسکین دهیم و از غم خود کم کنیم. ما نمی‌خواهیم تجربه‌ی تلخی که ما داشتیم و رنجی که کشیدیم برای هیچ مادر دیگری تکرار شود. حق این نیست مادری که پس از ده سال هنوز از سرنوشت پسرش بی‌اطلاع است و مادری که پسرش بعد از آزادی هنوز در بستر بیماری است را این طور دوباره آزار بدهند و چنین اتهاماتی به آنها بزنند.. سایت رسمی مادران پارک لاله (مادران عزادار ایران)
با ۷۱ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

سیزده آبان تسلیت باد !

Posted: 04 Nov 2010 06:32 AM PDT

سیزده آبان روز زیر پا گذاشتن تمامی اصول دیپلماتیک روز بروز شور به جای شعور روز سیاه توحش و نابسامانی اجتماعی بر تمامی افراد فرهیخته و با تمدن تسلیت باد
با ۶۸ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش سرگرمی
نظرات

نسرین ستوده وکیل و فعال زنان که از ۱۳ شهریورماه در زندان به سر می‌برد از روز یک‌شنبه ۱۰ آبان دست به اعتصاب غذای خشک زده

Posted: 04 Nov 2010 04:39 PM PDT

خانم ستوده هفته‌ی گذشته نیز با خواهرش ملاقات کرده بود و به وی گفته بود که اعتصاب غذایش را به شرط بهبود شرایطش شکسته است و اگر شرایطش تغییر نکند مجددا دست به اعتصاب غذا خواهد زد. نسرین ستوده وکیل و فعال زنان که از ۱۳ شهریورماه در زندان به سر می‌برد از روز یک‌شنبه ۱۰ آبان دست به اعتصاب غذای خشک زده است. خواهر خانم ستوده روز پنج‌شنبه بعد از ملاقات با وی این خبر را اعلام کرده است. رضا خندان همسر نسرین ستوده در گفت و گو با دویچه‌وله گفت که روز چهارشنبه خانم ستوده با منزل تماس گرفته و می‌خواهد که خواهر و فرزندانش به ملاقات او بروند. پنج‌شنبه ۱۳ آبان دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله وی به همراه خواهرش و نیز مادر همسرش برای ملاقات به زندان اوین می‌روند. از ورود همسر خانم ستوده به زندان جلوگیری می‌شود.آقای خندان گفت که پس از ساعاتی فرزندان و خواهر خانم ستوده و مادر آقای خندان در حالی که بسیار برآشفته و ناراحت بودند از زندان خارج می‌شوند. به گفته‌ی وی کودکان خردسال خانم ستوده مدام گریه می‌کردند و می‌گفتند صورت مادرشان سیاه شده بود.
با ۶۷ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

احضار و بازداشت یک فعال دانشجویی در بابل

Posted: 04 Nov 2010 11:44 AM PDT

حسین پرهیزگار، از فعالان دانشجویی شهر بابل، پس از احضار به اداره اطلاعات شهرستان بابل بازداشت شد. به گزارش دانشجونیوز، در ادامه فشارهای مسئولان امنیتی استان مازندران به فعالین دانشجویی و مدنی این استان، حسین پرهیزگار دانشجوی محروم از تحصیل و فعال دانشجویی در بابل، در آستانه ۱۳ آبان بازداشت شد. این دانشجوی محروم از تحصیل در جریان حوادث پس از انتخابات، چند بار به اداره اطلاعات شهرستان بابل احضار شده و مورد تهدید و بازجویی قرار گرفته بود. دانشجو نیوز گزارش داده که این فعال دانشجویی در بازداشت قبلی مورد ضرب و شتم و تهدید مقامات اطلاعاتی و امنیتی قرار گرفته بود، به گونه ای که پس از آزادی جهت درمان به بیمارستان منتقل شد. حسین پرهیزگار که از حامیان ستاد مهدی کروبی در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در استان مازندران بوده، همچنین پس از انتخابات به مدت ۱۲ روز در سلول انفرادی مقر سپاه پاسدران شهرستان بابل بازداشت بود. این گزارش حاکی است، در روزهای اخیر فشار بر روی دانشجویان افزایش یافته است، به طوری که در دانشگاه امیرکبیر تهران نیز تعداد نامعلومی از فعالان دانشجویی به دادگاه انقلاب احضار شده اند.
با ۶۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

اعتراض صدها نفر از وبلاگ نویسان و فعالان مدنی، به ادامه بازداشت نوید محبی دانش آموز وبلاگ نویس

Posted: 04 Nov 2010 04:38 PM PDT

نوید محبی که طی دو سال اخیر چندین بار موقتا بازداشت شده بود، برای اما سومین بار از ۲۷ شهریور امسال، با یورش و اِعمال خشونت ماموران، در منزل خانوادگی‌اش در شهر آمل استان مازندران دستگیر و بدون اعلام اتهامی مشخص، کماکان در بازداشت به سر می‌برد . به گزارش جرس،علت اصلی بازداشت وی مطالب وبلاگش و فعالیت او در زمینه حقوق بشر ذکر شده است؛ در مراجعات مکرر خانواده نوید محبی به دادسرا و اداره اطلاعات به آن‌ها گفته شده که پسرشان حاضر به قبول اشتباهاتش و ابراز ندامت و پشیمانی در مورد مطالب و فعالیت‌هایش نیست. بنابراین پرونده وی به دادگاه انقلاب فرستاده شده و به زودی محاکمه خواهد شد. این گزارش افزود "نوید محبی جوان ۱۸ ساله‌ایی است که نزدیک به ۵۰ روز از بازداشتش می‌گذرد و همچنان در وضعیتی بلاتکلیف قرار دارد. قرار بود مهر ماه امسال در کنار هم‌‌دانشجویی‌هایش روی صندلی کلاس‌های درس دانشگاه آزاد تهران بنشیند، اما حالا در اتاقی حدوداً ۳۰ متری همراه ۲۹ نفر دیگر که عموماً متهم به قتل و قاچاق و آدم‌ربایی و دزدی هستند در زندان ساری به سر می‌برد. گزارش مذکور همچنین به بیانیه‌ایی اشاره می کند که با امضای ۲۵۰ نفر از وبلاگ نویسان و کنشگران حقوق زنان و فعالان مدنی در آستانه روز دانش آموز برای نوید محبی صادر شده است: اعتراض وبلاگ‌نویسان و فعالان مدنی و زنان به ادامه‌ بازداشت و بلاتکلیفی نوید محبی بیشتر از یک ماه از بازداشت نوید محبی، وبلاگ‌نویس و عضو کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز می‌گذرد و علی‌رغم مراجعات و پی‌گیری‌های مکرر خانواده به نهادهای قضایی و امنیتی هنوز هیچ اطلاعی از اتهام انتسابی و وضعیت نگهداری این جوان ۱۸ ساله در دست نیست. نوید محبی در آزمون سراسری امسال در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد تهران مرکز قبول شده بود که به دلیل بازداشت تاکنون موفق به حضور در کلاس‌های خود نشده است. نوید محبی در تاریخ ۲۷ شهریور ماه سال جاری توسط مأموران امنیتی در منزل خانوادگی خود در شهر آمل در استان مازندران بازداشت شد. گفته می‌شود بازداشت وی که توسط هشت مأمور مسلح وابسته به اداره اطلاعات این شهر صورت گرفته، با اعمال خشونت فیزیکی نسبت به نوید و تهدید خانواده محبی همراه بوده است. تدوام بازداشت و بلاتکلیفی نوید محبی در حالی صورت می‌گیرد که خانواده محبی نیز برای عدم اطلاع‌رسانی و انجام مصاحبه در مورد بازداشت و وضعیت فرزندشان مورد تهدید قرار گرفته و تحت فشار هستند و تاکنون برای نشان دادن حسن نیت خود و امید به همکاری مراجع قضایی در این رابطه سکوت کرده‌اند. ما امضا کنندگان این بیانیه با توجه به سابقه‌ی فعالیت‌های مدنی و برابری خواهانه‌ی نوید محبی، در وهله‌ نخست از مراجع قضایی می‌خواهیم تا نسبت به مشخص شدن وضعیت حقوقی پرونده این فعال جوان که یقینا دغدغه‌ایی جز بهبود شرایط جامعه نداشته، اقدام کنند. آزادی این جوان دانشجو و بازگشت وی به کلاس درس خواست اساسی ما امضا کنندگان این بیانیه است که انتظار تحقق سریع آن را از مراجع ذیربط در نهادهای قضایی و امنیتی داریم.
با ۶۵ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

نسرین ستوده در زندان اوین در اعتصاب غذای خشک بسر می برد / اعتصاب غذای مجدد نسرین ستوده

Posted: 04 Nov 2010 03:42 PM PDT

نسرین ستوده، وکیل دادگستری از روز یکشنبه درزندان اوین در اعتصاب غذای خشک بسر می برد و وضع جسمانی اش خوب نیست . رضا خندان همسر نسرین ستوده به رادیو فردا گفت که خانم ستوده از نوشیدن آب هم خودداری می کند و به محرومیت از حقوق قانونی خود در زندان اعتراض دارد. نسرین ستوده، وکیل شماری از زندانیان سیاسی و فعالان حقوق بشر در ایران ، از روز سیزدهم شهریورماه، پس از احضار به دادسرای زندان اوین بازداشت شده است. او بتازگی پس از درخواست خانواده اش و فعالان سیاسی، اعتصاب غذای خود را شکسته بود. به گفته رضا خندان، در دیدار روز چهارشنبه عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران از زندان اوین هم برای بهبود وضعیت خانم ستوده اقدامی نشده است.
با ۶۴ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

نسرین ستوده دست به اعتصاب غذای خشک زده است

Posted: 04 Nov 2010 04:12 PM PDT

نسرین ستوده وکیل و فعال زنان که از ۱۳ شهریورماه در زندان به سر می‌برد از روز یک‌شنبه ۱۰ آبان دست به اعتصاب غذای خشک زده است. خواهر خانم ستوده روز پنج‌شنبه بعد از ملاقات با وی این خبر را اعلام کرده است. رضا خندان همسر نسرین ستوده در گفت و گو با دویچه‌وله گفت که روز چهارشنبه خانم ستوده با منزل تماس گرفته و می‌خواهد که خواهر و فرزندانش به ملاقات او بروند. پنج‌شنبه ۱۳ آبان دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله وی به همراه خواهرش و نیز مادر همسرش برای ملاقات به زندان اوین می‌روند. از ورود همسر خانم ستوده به زندان جلوگیری می‌شود. آقای خندان گفت که پس از ساعاتی فرزندان و خواهر خانم ستوده و مادر آقای خندان در حالی که بسیار برآشفته و ناراحت بودند از زندان خارج می‌شوند. به گفته‌ی وی کودکان خردسال خانم ستوده مدام گریه می‌کردند و می‌گفتند صورت مادرشان سیاه شده بود. به گفته‌ی خانم گیتی ستوده خواهر نسرین، وی در اعتراض به روند رسیدگی به پرونده‌اش و نیز شرایط ناگواری که در زندان دارد از روز یک‌شنبه ۱۰ آبان دست به اعتصاب غذای خشک زده است.
با ۶۳ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

اعدام پنهانی ۱۰ زندانی دیگر زندان وکیل آباد مشهد

Posted: 04 Nov 2010 03:17 PM PDT

سه شنبه گذشته چهارم آبان ماه ، حکم اعدام در مورد ۱۰ زندانی دیگر محکوم به اعدام در زندان وکیل آباد مشهد به صورت گروهی و بدون اعلام رسمی مقامات دولت ایران اجرا شد. همه قربانیان این اعدامها متهمان مربوط به مواد مخدر بوده اند.
با ۶۰ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

شوره زار ایران / سامان رسول پور

Posted: 04 Nov 2010 02:04 PM PDT

دومین هفته آبان است. وزارت خارجه جمهوری اسلامی از وضعیت حقوق بشر در آمریکا شکایت دارد. از اینکه چرا آمریکاییها گوانتانامو و ابوغریب را تعطیل نمی کنند. می پرسند: "چرا آمریکا به کنوانسیون حقوق کودکان نمی پیوندد؟" تعجب نکنید! این ها را وزارت خارجه کشوری می گوید که همین دیروز، حتی ورود میوه و مواد خوراکی را به بند ۳۵۰ زندان اوین اش ممنوع کرده. کشوری که سخنگوی قوه قضاییه اش بعد از گذشت یک سال و چند ماه از وقوع فاجعه کهریزک، می گوید: "هنوز قرار مجرمیت برای سعید مرتضوی صادر نشده است". باری، کشوری که نگران حقوق کودکان آمریکایی است، به گفته عفوبین الملل، رکورد دار اعدام کودکان در جهان است. در چنین کشوری، نفر اول حکومت، چند روز بعد از اینکه میلیون ها تن از مخالفانش را "میکروب" خواند، اینبار به شکل دیگری آنها را تحقیر می کند و می گوید: "می خواستند ۱۳ آبان را به لجن بکشند و با نماد ۱۳ آبان مقابله کنند، می خواستند هیمنه آمریکا را زنده کنند". و نصیحت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، برای آیت الله خامنه ای چنین است: "به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و دهها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را خس و خاشاک و گوساله، یا میکروب و فتنه گر بنامیم"‫. در چنین کشوری، به شکل ضربتی ‌۱۰۰ تن بازداشت می شوند‫. خودشان می گویند‫:" اراذل و اوباش را گرفته ایم." پلیس برایشان اتهام جدیدی سفارش می دهد: "محاربه." و مخالفان نتیجه می گیرند که این خشونت ها مقدمه ای است برای اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها. طرحی که با ارعاب و تهدید می خواهد آغاز شود. شاید در همین راستا بود که احمدی نژاد پیشاپیش تهدید کرد: "اسامی متخلفین از طرح هدفمندی یارانه ها را از تلویزیون اعلام خواهیم کرد." در گوشه و کنار چنین کشوری خبرهای بد زیادی به گوش می رسد. از مشهد خبر می رسد که در مهرماه، تنها ظرف دو روز ۲۳ تن به دار آویخته شده اند. هنوز این خبر کاملا منتشر نشده که خبرتکمیلی هم می رسد: ۱۰ زندانی دیگر نیز به شکل مخفیانه به دار آویخته شدند... بی جهت نبود که یک فعال حقوق بشر به روز گفت که ظرف یک سال و نیم گذشته ۵۰۰ تن تنها در زندان وکیل آباد اعدام شده اند و ۲۰۰۰ تن دیگر هم در انتظار اجرای حکم اعدامشان هستند. در تهران، نازنین خسروانی، روزنامه نگار دستگیر می شود. در کردستان، دو مستندساز به نامهای قاسم ویسی و فرهاد فلاحی ناپدید می شوند. در زاهدان دومین داماد مولوی عبدالحمید بازداشت می شود. انگار کسی در امان نیست. حتی وکلا. محمد سیف زاده، وکیل دادگستری و عضو کانون مدافعان حقوق بشر به تحمل ۹ سال حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم می شود. به چه اتهامی؟ دادگاه مشخص کرده: "به دلیل تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر." بعلاوه، سخنگوی قوه قضاییه از بازداشت یک وکیل دیگر خبر می دهد. وکیل دو خبرنگار آلمانی بازداشت شده. در چنین وضعیت پرخطری، ‌باز هستند وکلایی که تهدیدها را به جان می خرند و از موکلانشان دفاع می کنند. محمد شریف، ‌وکیل هدی صابر، که با اشاره به اینکه "برای هدی صابر پرونده جدیدی تشکیل نشده و حکمی نیز علیه وی صادر نشده بود" پرسید: "دلیل بازداشت هدی صابر چیست؟" ژیلا بنی یعقوب هم که به تازگی به یک سال زندان و ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری محکوم شده، خطاب به دادستان تهران نوشت: "آقای دادستان گاهی دادستان ما نیز باشید و به این حکم ناعادلانه اعتراض کنید". وضعیت چنان آشفته است که دادستان خودش هم تعجب کرده. عباس جعفری دولت آبادی اعتراف کرد که: "حکم بنی یعقوب عجیب است". اما این تنها مورد "عجیب" هفته نبود. خبر عجیب تر آن بود که رسول منتجب‌نيا، قائم مقام دبيرکل حزب اعتماد ملی اعلام کرد. او گفت دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمپ شده و افزود که به این حزب اجازه فعالیت داده شده است. و فورا همه گفتند: یک جای کار اشکال دارد! و سخنگوی قوه قضاییه نشان داد که یک جای کار ایراد دارد، آنجا که گفت: "از دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمب نشده است". باری، انگار اسم ایران، ‌این روزها با اعدام و زندان و پلمپ و توقیف گره خورده. و با نگرانی. انتشار خبری مبنی بر احتمال اعدام سکینه محمدی، یکباره دنیا را نگران می کند. اتحادیه اروپا وآمریکا، چنین اقدامی را "غیرقابل قبول" دانستند و خواستار توقف آن شدند. موج جدیدی از اعتراضات آغاز شد، تا اینکه مسئولان جمهوری اسلامی، خبر احتمال اعدام سکینه محمدی را تکذیب کردند. و نگرانی ها محدود به این مورد نبود. سه تن از شخصيت های معروف جهانی- دو برنده جایزه صلح نوبل و نوام چامسکی- با انتشار بیانیه ای از جمهوری اسلامی ايران خواستند تا شين باوئر و جاش فتال، دو شهروند آمريکايی را که ماه هاست در زندان به سر می برند، آزاد کند. قطعا به دلیل وجود چنین فضایی است که شش سازمان حقوق بشری دست به دامان سازمان ملل می شوند تا سازمان ملل "پاسخی قاطع" بدهد به "بی‌توجهی مقام‌های ایرانی نسبت به نگرانی‌های جدی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و کارشکنی این مقام‌ها در راه بررسی‌های بین‌المللی این وضعیت". و گزارشگران بدون مرز بار دیگر از "سرکوب بی وقفه مطبوعات" می گوید. بی جهت نیست که احزاب سوئدی به سفر هیات پارلمانی ایران اعتراض کردند و طی بیانیه ای نوشتند: "بر کسی پوشیده نیست که رژیم ایران شهروندان‌اش را به‌طور سیستماتیک سرکوب می‌کند و نقض حقوق بشر به جزئی از زندگی مردم تبدیل شده است." دومین هفته آبان تمام می شود. عزت الله انتظامی از بیکاری هنرمندان ابراز نارضایتی می کند. روح الله حسینیان حرف هایی می زند که بوی حذف درونی در جریان حاکم از آن به مشام می رسد. و مجید دری از تبعیدگاهش در زندان بهبهان خطاب به پدر و مادرش می گوید: "پدر! مادر! اینجا من تنها نیستم. پدر، مادر، خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم: من یک بهبهانی ام! مردم بهبهان! مرا بپذیرید. درود بر شرفتان". و درست در این فضا، مدیر طرح محافظت از تالاب های ایران خبر از یک فاجعه زیست محیطی می دهد: "یک سوم مساحت دریاچه ارومیه شوره زار شده است." ایران شوره زار شده. لطفا کسی از وزارت خارجه بپرسد: هنوز هم نگران وضعیت حقوق بشر در آمریکا هستید؟!
با ۶۰ امتیاز و ۸ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

اعدام دسته جمعي و مخفيانه 10 زنداني ديگر در زندان وكيل آباد مشهد در روز سه شنبه 4 آبان 89

Posted: 04 Nov 2010 02:21 PM PDT

بنا بر اطلاعاتی که کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران کسب کرده است در ادامه اجرای احکام اعدام در زندان وکیل آباد مشهد، سه شنبه گذشته چهارم آبان ماه ، حکم اعدام در مورد ۱۰ زندانی دیگر محکوم به اعدام در زندان وکیل آباد مشهد به صورت گروهی و بدون اعلام رسمی مقامات دولت ایران اجرا شد. همه قربانیان این اعدامها متهمان مربوط به مواد مخدر بوده اند.
با ۵۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر